بعد از ظهر روز دهم محرم است، سال ۶۱ هجری در این لحظات فریاد «واحسینا و وا اماما» اهل خیام در آسمان پیچید و اهل زمین و آسمان در هم شکستند؛ در این ساعات، ذوالجناح بدون سوار به خیمهها پناه میبرد و اهل حرم، بی پناه میشوند و پابرهنه و گریان پا به فرار گذاشتهاند تا مبادا دست حرامیها به صورت آنان بخورد.
قلب زینب(س) و زنان حرم در این ساعات عزادار است و همدردی ندارد اما امروز زن و مرد، کودک و جوان و پیر، برای تسلیت به قلب بی بی، برای تنها نماندن دوباره امامشان، به میدان امام حسین آمدهاند و در پاسخ به فریاد «هل من ناصر ینصرنی» امام،«لبیک یا حسین(ع)» سر میدهند. از چهره کودکان و خردسالان مشخص است که گرما آنها را اذیت میکند، اما در این ده روز داستان رقیه سه سالهای که پا برهنه در بیابانها بهدنبال پدر خود میگشت را شنیدهاند و شاید از او خجالت میکشند تا از گرما گلایه کنند و همه خستگیها را فدای یک تار موی رقیه(س) میکنند.
در طول مسیر، موکبهای برپا شده، میزبان عزاداران حسینی هستند و با پذیراییهای خود یادآور مسیر عاشقی نجف تا کربلا هستند. اینجا تفاوتی ندار از کجا و در چه جایگاهی باشی؛ امروز یومالحسین(ع) است و همه نام خادمالحسین(ع) را به دوش میکشند و عزادارند، به امید اینکه صاحبالزمانمان گوشه چشمی به همگان داشته باشد.
منبع: عرشه آنلاین