مثلا همین رییس صدا و سیما که سازمان متبوعش تا امروز هنرمندان بسیاری را از کار منع کرده، با تاکید میگوید «ما چیزی به نام ممنوعالکاری به آن مفهومی که در رسانهها بیان شده نداریم.» اما علیرغم ادعای پیمان جبلی، با هر مفهومی کسانی چون عادل فردوسیپور و سروش صحت از تلویزیون حذف شدهاند و صدا و سیما هر روز از هنرمندان مورد توجه مردم خالی میشود.
اما رویداد شگفتآورِ این روزها این است که رییس فعلی سازمان سینمایی و معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، با افتخار از واژه ممنوعالکاری استفاده میکند. محمد خزاعی بر خلاف پیشینیانش، با اعتماد به نفسی عجیب از ممنوعالکاری هنرمندان سخن میگوید و خبر میدهد که به زودی اسامی هنرمندان ممنوع از کار را اعلام میکند.
خزاعی که هنوز یک سال نیست بر این مستند تکیه زده، احتمالا خبر ندارد که مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از نظر قانونی اجازه منع هنرمندان از کار را ندارند. همچنین طبق یک قانون نانوشته، اگر برای هنرمندی مشکلی پیش آمد و به سازمان و نهاد دیگری فراخوانده شد، او در جایگاه رییس سازمان سینمایی وظیفه دارد در کنار هنرمندان قرار بگیرد و اگر دستگاه قضایی هنرمندی را از کار منع کرد اوست که باید حامی هنرمند باشد.
به نظر میرسد مدیران فرهنگیِ این روزها که برخیشان برای هنرمندان تا حدودی آشنا هستند و برخی دیگر روزمهی چندان پرباری هم ندارند، نه تنها وظیفه اصلی خود را، که خدمت به هنرمندان است، فراموش کردهاند بلکه شمشیر را از رو بستهاند و برای اهل هنر خط و نشان میکشند. اینها متاسفانه نه به قانون آشنایی کافی دارند و نه مشاوران آگاهی که از عواقب تصمیمات غلط مطلعشان کنند. برای همین در عمر کوتاه مدیریت خود سنگهایی در چاه میاندازند که سالهای سال حتی دلسوزان فرهنگ و هنر هم نمیتوانند از چاه درآورند!
آنچه بدیهی است این که مدیریت دولتی مسئولیتی کوتاهمدت است و مدیران دولتی فراموش میشوند؛ اما هنرمندان و آثارشان پابرجا میمانند. نمونهاش همهی هنرمندانی که سالهای طولانی نتوانستند کار کنند و دست آخر هم با همین حسرت، رخت سفر بستند، اما همچنان مشهور و محبوباند. اما آن که منعشان کرده بود، که بود و کجاست!؟
۵۷۵۷
منبع: خبرآنلاین